چطور با کودکان در مورد جنگ صحبت کنید و چگونه به آنها احساس امنیت بدهید
این روزها اخبار ایران و همه جای دنیا پر است از صحنههای جنگ و بمباران و درگیری؛ و متأسفانه فرزندان ما این صحنهها را میبینند و بهشدت نگران و مضطرب میشوند. حالا سؤال اصلی اینجاست که ما باید در این شرایط چهکار کنیم؟ آیا باید در مورد جنگ با کودکانمان صحبت کنیم؟ اصلاً چطور باید با آنها در مورد جنگ حرف زد و چگونه باید به آنها احساس امنیت داد؟
پیش از هر چیز به خاطر داشته باشید که آغوش، درمان اضطراب است؛ پس فرزندانتان را مرتب در آغوش بگیرید و آنها را نوازش کنید. همچنین در صورت تمایل، آنها را به خوابیدن با عروسک محبوبشان یا خوابیدن با چراغخواب روشن تشویق کنید، یا حتی اگر احساس نیاز میکنند و شما مشکلی با این موضوع ندارید، بگذارید به تخت شما بیایند و در کنار یکدیگر بخوابید (حتی اگر شش ماه پیش تصمیم گرفتهاید برای چنین کارهایی خیلی بزرگشدهاند). همچنین اگر مشکوک هستید که آنها احساسات واقعی خود را ابراز نمیکنند، گوشبهزنگ علائم غیرکلامی اضطراب مانند اختلال در الگوی خواب، خطخطیها و نقاشیهای خشمگین یا غمانگیز، گوشهگیری غیرمعمول یا بازی پرخاشگرانه با سایر کودکان باشید.
سالهای اوج آسیبپذیری ناشی از تروما شش تا 10 سالگی است؛ چراکه در این زمان، بچهها دسترسی مستقلتری به اطلاعات دارند و دلگرمیهای سادهای که برای کودکان خردسال مؤثر واقع میشد، دیگر برای آنها قابلباور نیست. دلیل دیگر این موضوع همچنین آن است که مغز کودکان در این بازه سنی، آنقدر رشد نکرده که بتواند برانگیختگی و ترس را بفهمد یا حتی آن را مدیریت کند. برای مثال یک کودک کلاس اولی، آنقدر بزرگ شده که بفهمد مرگ، یک اتفاق دائمی است؛ اما درعینحال، هنوز آنقدر بزرگ نیست که بداند با وجود تصاویری که الآن از یک خیابان بمبارانشده یا یک خانه تخریبشده میبیند، خانه او امن و بیخطر است.
در چنین مواقعی، یکی از بزرگترین فقدانها، از دست دادن حس کنترل داشتن است. کودکان تقریباً هیچ کنترلی روی زندگی خود ندارند و وقتی میبینند که والدینشان نیز کنترلی ندارند، وضعیت برای آنها بسیار ترسناک میشود. بنابراین والدین، حتی اگر ناراحت باشند، باید مقداری قدرت کنترل نسبت به شرایط از خود نشان دهند. مهمترین حوزه برای اعمال کنترل، برنامۀ روتین خانه است. وعدههای غذایی یا چرت روزانه را جا نیندازید. طبق معمول برای بازی به پارک بروید، او را بهموقع بخوابانید و مطمئن شوید که مراقبان دیگر نیز نظم معمول روز را دنبال میکنند. شما باید مطمئن شوید که کودکتان احساس امنیت میکند و ایجاد احساس امنیت کاری است که همین برنامههای روتین زندگی انجام میدهند.
در مورد جنگ چگونه با کودکتان صحبت کنید؟
- در مورد همه چیز توضیح ندهید
شما میتوانید در این مورد صحبت نکنید، اما در شرایطی خاص! مثلاً اگر مطمئن هستید که کودک شما در مورد این جنگ چیز زیادی نشنیده است، مسئله را با او مطرح نکنید. در سن کم ایرادی ندارد و درواقع مصلحت است که بچهها از رویدادهای ترسناک بیخبر باشند.
- درک کودکتان را بسنجید
به خاطر داشته باشید ممکن است درک فرزندتان آنقدری که به نظر میرسد، نباشد. کودکان در سنین 6 یا 7 سالگی اغلب پختهتر از آنچه هستند به نظر میرسند. اگر بچهای که در یک ناحیۀ کویری زندگی میکند تصاویری از بمباران بغداد ببیند، ممکن است کاملاً متوجه نشود که تصاویر تلویزیون مثلاً مربوط به عراق است و فکر میکند خیلی نزدیکتر به خانۀ او هستند». سعی کنید به شکلی باملاحظه فهم او از وقایع اخیر را بسنجید تا بتوانید هرگونه سوءتفاهم را برطرف کنید.
- کوتاه و با اطمینان توضیح دهید
یک کودک پیشدبستانی ممکن است سؤالی را بپرسد که فقط اندکی با یک فاجعۀ خاص ارتباط دارد. مثلاً «وقتی آدمها میمیرن، چی میشه؟». میتوانید از سؤال او بهعنوان سکوی پرشی برای صحبت در مورد مرگ استفاده کنید، اما دقت کنید، چون در این مورد نگرانی اصلی او این است که «آیا من در امان هستم؟» به فرزندتان اطمینان دهید که او و همچنین شما و سایر اعضای خانواده نیز در امنوامان هستید. «همۀ ما خوبیم و حالمون خوب میمونه» کلمات مهمی هستند که کودکتان به شنیدنشان نیاز دارد.
- احساساتش را به رسمیت بشناسید
در برابر این وسوسه که بگویید: «نگران نباش» مقاومت کنید. آیا وقتی شخصی این حرف را به شما میزند، احساس بهتری پیدا میکنید؟ احساسات کودک شما نیز واقعی است و او باید بتواند آنها را ابراز کند. در عوض، میتوانید بگویید: «من میدونم ممکنه احساس نگرانی کنی، چون شنیدی اتفاقات بدی داره میفته. اما ما حواسمون به شرایط هست و نیازی نیست تو نگران باشی».
- کودکتان را مطمئن کنید که امنیت دارد
به او بگویید که بزرگسالان در تلاشاند تا امنیت او و دیگران را حفظ کنند. بهعنوان بزرگسال، گاهی اوقات سخت است که جدا از نگرانیهای خودمان در مورد جنگ جاری و ضدحملههای محتمل در خاک خودمان، آرامش داشته باشیم و به دیگران اطمینان خاطر بدهیم؛ اما شما میتوانید به فرزندتان بگویید و به خود یادآوری کنید که افراد زیادی برای حفظ امنیت ما تلاش میکنند. همچنین یادمان باشد اقدامات جنگی میتواند باعث شود که فرزند ما اعتمادِ خود به توانایی بزرگسالان اطرافش در دور نگهداشتن اتفاقات بد را از دست بدهد. پس به او بگویید: «من هر جا بدونم خطری هست، مراقبت هستم. بعضی وقتها ما از خطرهای تازهای باخبر میشیم. برای همین از اون به بعد توی اون موقعیتها هم مراقبت هستیم».
- آماده باشید تا بارها به موضوع برگردید
تعجب نکنید. اگر کودک شما بهطور مکرر همین سؤالات را میپرسد. او هنوز ماندگاری و همیشگی بودن را نمیفهمد، بنابراین حتی اگر در مورد بمباران شنیده باشد، انتظار دارد همهچیز بهزودی و به شکل جادویی به حالت عادی برگردد و وقتی این اتفاق نمیافتد ممکن است گیج شود. او ممکن است مدام در مورد اوضاع سؤال کند، بهویژه اگر ببیند که وضعیت ادامه دارد.
- از دلداری غیرکلامی استفاده کنید
برخی از بهترین سرنخهای شما در مورد سطح اضطراب کودکتان بهصورت غیرکلامی ظاهر میشود (از طریق بازی، الگوی خواب و غذا خوردن و اینکه آیا او نالان یا چسبنده به شما شده یا از جهتهای دیگر پسرفت کرده است یا نه) و مهم است که به شکل غیرکلامی نیز به آنها پاسخ داده شود. اگر به نظر نگران است، بغل و بوسههای اضافی را به کمک بگیرید. مهمتر از همه، سعی کنید به روتین نرمال زندگی خود پایبند باشید تا احساس امنیت او را در زندگی آشنای روزمره تقویت کنید.
- کمکش کنید تا اقداماتی ملموس انجام دهد
برای بسیاری از بچهها و حتی بزرگسالان، پاسخ ملموس و عملی به یک فاجعه به کاهش اضطراب کمک میکند. فرزندتان میتواند لیموناد بفروشد و پول آن را به یک سازمان خیریه اهدا کند یا با درست کردن شام برای خانواده آشنایانی که مشغول حفظ امنیت ما هستند، به آنها کمک کند. این اقدامات میتواند فوقالعاده آرامشبخش باشد. آنها به بچهها کمک میکنند که حسی از تعلق به اجتماع پیدا کنند؛ اجتماع آن سوی محلهشان، و به شکل مثبتی با افرادی که هرگز ندیدهاند، همزادپنداری کنند و حس همدردی و همدلی پیدا کنند. تبدیل اضطراب بچهها به کارهای خیر تأثیرات مهم مثبتی روی رشد و تکامل آنها دارد.
- به توانایی خود در کمک کردن اطمینان داشته باشید
بهعنوان یک والد، این چالش را دارید که با وجود اینکه خودتان احتمالاً احساس ناامنی میکنید، به فرزندتان احساس امنیت بدهید. به یاد داشته باشید که محدود کردن دسترسی به گزارشهای خبری ترسناک، پایبند بودن به روتینهای آرامشبخش زندگی و یافتن راههای مشخص برای کمک به قربانیان (مانند اهدای لباسهای اضافی و وسایل خانه، کمک به خیریههای جمعآوری کمکهای پزشکی)، به شما و همچنین فرزندتان قوت قلب میدهد و وقتی به خودتان کمک میکنید تا با تروما روبهرو شوید، به فرزندتان نیز کمک میکنید. کودکان فوقالعاده مقاوم و انعطافپذیر هستند. با حمایت خوب، بیشتر کودکان خوب کنار میآیند، حتی در اوقات ترسناک و متلاطم مانند زمان جنگ
کودکان در مورد جنگ چه میپرسند و والدین چه جوابی باید بدهند؟
- چی شده؟؟
بسیاری از کودکان (مخصوصاً بزرگترهایشان)، مثل بزرگسالان به دنبال کسب اطلاعات هستند تا بتوانند موقعیت ترسناک را بفهمند و کنترل بیشتری بر آن داشته باشند. اطلاعات کلی را به فرزندتان بدهید و از او بپرسید که آیا سؤال دیگری نیز دارد یا نه. فراموش نکنید که کودکتان هرچه بزرگتر باشد، جزئیات بیشتری میخواهد؛ پس سعی کنید پاسخهای صادقانه اما مختصری به او بدهید.
- چرا مردم مردن؟
بیشتر واکنش کودک پیشدبستانی به اخباری که شنیده، ممکن است صرفاً تلاش او برای فهمیدن آنچه اتفاق افتاده باشد. هنگامی که درکی از «چه چیزی» به دست آورد، انتظار سؤالات و «چراهای» زیادی داشته باشید: «چرا سربازها مردن؟»، «چرا به جاش اون آدم بد رو نمیندازن تو زندان؟» «چرا داریم جنگ میکنیم؟»، «چرا ما از اون کشور عصبانی هستیم؟»
پاسخهای خود را تا حد ممکن ساده و سرراست نگهدارید: «سربازها مردن چون هواپیماشون اونقدر آسیب دیده بود که نتونست تو آسمون بمونه». در مورد چگونگی پاسخ به سؤالات پیچیدهتر و ناخوشایندتر در مورد وضعیت سیاسی فعلی و اخلاقیات جنگ، بگذارید عقاید خودتان راهنمای شما باشد. فقط به یاد داشته باشید که پاسخهای خود را تا جایی که میتوانید ساده نگهدارید و اینکه فقط به سؤال خاصی که فرزندتان پرسیده است، پاسخ دهید، نه اینکه در مورد علل مشکلات خاورمیانه به او درس تاریخ بدهید. سؤالات مرتبط همچنین میتواند شامل این موارد نیز باشد: «اونها میخوان روی خونۀ ما هم بمب بندازن؟ اگه کشورشون داره با کشور ما میجنگه، میان به بچهها هم تیراندازی میکنن؟ تو هم باید بری با اونا بجنگی؟» به فرزند خود اطمینان دهید که این اتفاقات گرچه ناگوارند اما از شما دور هستند. همچنین بگویید: «من اینجا پیشت هستم و زندگی ما هیچ تغییری نمیکنه».
- عمو هم میمیره؟
وقتی یکی از اعضای خانواده یا عضوی آشنا از پرسنل نظامی یا پزشکی نزدیک شما واقعاً در معرض خطر باشد، دشوار است که این سؤال را نادیده بگیرید. بهجای برطرف کردن نگرانی او با دلداریهای بیروح و شاید غیر صادقانه، ترسهای واقعی کودک را تصدیق کنید. میتوانید بگویید: «تو نگرانی که عمو موقع کمک به سربازها صدمه ببینه، اینطور نیست؟ همۀ ما نگرانیم، اما عمو با مردها و زنهای زیادی کار میکنه که وظیفهشون محافظت از همدیگهس. ما دعا میکنیم که اون به محض انجام وظیفهش سالم به خونه برگرده».
- مامانجون و باباجون حالشون خوبه؟
در این مواقع، کودکان در هر سنی که باشند معمولاً خطری فوری را برای خود و عزیزانشان متصور میشوند. کودک پیشدبستانی شما نمیفهمد مادربزرگ و پدربزرگ، ارتباط مستقیمی با درگیریها ندارند، پس به او اطمینان خاطر بدهید: «بله، حال اونها خوبه. اونها خیلی خوب مراقب خودشون هستن. دوست داری همین حالا تلفنی باهاشون صحبت کنی؟»
- زیر تختم هیولاس؟
کودکان کوچکتر و حتی بچههای بزرگتر هم ممکن است ناگهان دچار ترس از غریبهها، هیولاها، تاریکی یا سایر ناشناختهها شوند. از این گذشته، تعمق در این شبحها و موجودات خیالی آسانتر از فکر کردن به مفاهیمی مثل جنگ است. به آنها در مورد ترسهایشان اطمینان بدهید: «نه، هیچ هیولایی زیر تخت تو یا هیچ جای دیگهای وجود نداره. بیا با هم نگاه کنیم تا ببینی که هیولاها واقعی نیستن». نیازی به توضیح در مورد هیولاهای دنیای واقعی نیست. کودک فقط میخواهد شما به او اطمینان بدهید که امشب در رختخواب خود امنیت دارد.
بدون دیدگاه